سوار قایق شدم پارو زنون به سمتت اومدم با هزار امید و ارزو تن به این سفر دادم اما وقتی به خشکی رسیدم نبودی و تو رو ندیدم موج پریشون دریا میگفت که رفته و بازم دیر رسیدم توی اون شهر غریب من تک و تنها موندم شبا میومدم کنار ساحل بازم به یادت میخوندم اتیشی روشن میکردم و دور اتیش می نشستم خاطراتمو مرور میکردم و به یا هر لحظش می گریستم دنبال تو میگشتم کوچه به کوچه هر قدم اما ازت خبری نشد به هر دری که زدم خسته و دلشکسته شدم داشتم از غصه میمردم نا امید از هر کجایی دل به اسمون سپردم یه روزی قسمت شد و تونستم اونو ببینم اما باورم نمیشد تو رو با دیگری ببینم سر دو راهی موندم نمیدونستم برم یا باشم اما اخرش تصمیم گرفتم برم و ازت جداشم با چشمونی پر از اشک سر رو شونش گذاشتم یه دل سیر گریه کردم و قلبمو همونجا جا گذاشتم رفتم واسه همیشه گفتم خدا نگهدار شاید دوباره دیدمت به امید روز دیدار
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ شاعرانه و عاشقانه من خوش امدید.امیدوارم لحظات خوبی رو سپری کنید.لطفا من رو از نظرات خود بی نصیب نگذارید! Archivesآبان 1395ارديبهشت 1395 فروردين 1395 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 AuthorsمسعودLinks
اجتماعی
LinkDump
ساعت مچی کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|