ترانه های دل

قلم رو از دستم انداختم......وقتی حرفی واسه گفتن نداشتم

تو این دنیای پر از هیاهو

 من خودم رو گم کردم

نه دل و پای موندن دارم

نه میتونم به عقب برگردم

    با زندگی بیگانه شدم

به خلوت دل پناه بردم

 من به تنهایی قانع شدم

ازبس ازدیگران زخم خوردم

 

شور و شوقم برای مرگ بیشتر از زندگی کردنه

تو این دنیایی که بزرگترین جرمش عاشق شدنه

به زندگی خوشبین بودم اما پشت سرهم بد آوردم

از کساییکه فکرشونمیکردم بدترین ضربه هارو خوردم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:,ساعت22:21توسط مسعود | |