ترانه های دل

قلم رو از دستم انداختم......وقتی حرفی واسه گفتن نداشتم

نه باورم نميشه داري ميري خونه بخت

                ميخواي تنهام بزاري تو اين روزاي سخت

نه حقيقت نداره جامو گرفته يه عشق تازه

               نميخوام و نميتونم ازتو بگذرم خيلي ساده

 

اينقدر وقت تلف كردمو حرف دلم نگفتم كه حالا كار از كار گذشته

چقدر اين جدايي برام سخته انگار اينم از روي بد عشقه

تو داري ميري دنبال خوشبختيت اما من سياه ميشه روزگارم

اگه تو چشام قشنگ نگاه كني مي بيني يه دنيا ازت گله دارم

 

يه مشت خاطره تلخ و شيرين ازت ميمونه باقي

                        با يه هديه روز تولد و يه عكس يادگاري

دوست داشتم،دارم،خواهم داشت و برات ميميرم

                        داري ميري خدا نگهدارت باشه عزيزم

 

نمي دونم پشت سرت بايد گريه كنم يا يه كاسه آب بريزم

 برات آرزوي خوشبختي دارم و به خودم ميگم شايد اينه تقديرم

 

 

+نوشته شده در شنبه 25 آذر 1391برچسب:,ساعت20:46توسط مسعود | |